دیگر نمیتوانم این گونه زندگی کنم
هشت ساله بودم که برای اولین بار تریاک مصرف کردم. پدربزرگم بنا به توصیه های پزشک از آن استفاده میکرد، پس او همیشه جلوی چشم من تریاک می¬کشید. اگر تریاکی روی میز یا جایی که دست من میرسید، باقی می¬ماند دور از چشمش آن را میقاپیدم و بیرون از خانه در تنهایی آن را می کشیدم.
۱۲ سالم بود که به تهران نقل مکان کردیم، جابهجا شدن و تغییر مکان سکونت در آن سن برای من دشوار بود چون بعد از سال¬ها دو دوست صمیمی داشتم و حال قرار بود آن ها را ترک کنم. پس مصرف تریاک من هم بیشتر شد. اینطور با تنهایی خود کنار آمدم. روزی، دوستان جدیدم به تپه ای که نزدیک خانه ما در حاشیه¬ی شهر بود آمدند و مچ من را هنگام کشیدن تریاک گرفتند؛ بعد از آن برای یک سال و نیم با من قطع رابطه کردند. قبلاً حداقل دو دوست راه دور داشتم ولی حالا دیگر تنهای تنها شدم.
پس حسابی افسرده شدم و دیگر هم صحبتی نداشتم. تنهایی این بلا را سر آدم میآورد. در همین حال بیشتر و جدیتر تریاک میکشیدم و تازه فهمیدم که پول ندارم و باید برای داشتن تریاک بیشتر درآمد داشته باشم. پس مواد فروشی را آغاز کردم. حسابی کارم گرفت و جا افتادم. چند بار زندگیام هم به خطر افتاد چون در این حرفه با آدم¬های خطرناکی سر و کار داشتم. روح بابا و مامانم از کارای من خبر نداشتند.
حسابی حالم بد و گرفته بود. حس میکردم که هیچکس درکم نمیکند. تریاک تنها راهی بود که میتوانستم از این افکار آزاد شوم و کمی خوش باشم. گاهی که افسردگی به آخرین حد خود میرسید، رولت روسی بازی میکردم یعنی یک گلوله را در تفنگ شکاری پدرم میگذاشتم و بعد به سمت سرم هدف میگرفتم و ماشه را میکشیدم.
شب سوم بهمن سال ۱۳۹۷، کلی تریاک داشتم. تقریباً به ارزش ۴ میلیون تومان و همه را روی میزم پخش کردم. تصمیم گرفته بودم که خودم را بکشم یا همه آن تریاک ها را استفاده بکنم. چاقویی کنارم بود و میخواستم رگم را بزنم. اما چون صدای موزیک بلند بود پس مامانم بیخبر در اتاق را باز کرد و با این صحنه رو به رو شد. او دست و پای خود را گم کرد و فکر کرد که تریاک مال پدربزرگ است. پدرم را صدا زد و او هم وقتی با چنین صحنه ای روبرو شد عنان از کف بداد.
تصمیم گرفته بودم که خودم را بکشم یا همه آن تریاک ها را استفاده بکنم. چاقویی کنارم بود و میخواستم رگم را بزنم.
آن زمان من و پدرم با هم مشکل داشتیم و همین باعث تیره تر شدن روابط ما گشت. تهدید کرد که به پدربزرگ زنگ می¬زند که قطعاً او را هم به دردسر میانداخت. هنوز چاقو در دستم بود، پس آن را بالا آوردم و به پدرم اشاره کردم اما نمیدانم مادرم چگونه چاقو را از دستم کشید. آن شب همه چیز تغییر کرد چون خیلی ترسیده بودم.
با کمک پدر و مادرم بعد از آن برای درمان افسردگی از پزشکان کمک گرفتم. الان داروی ضد افسردگی میخورم و مشاور خود را مرتباً ملاقات می¬کنم. از آن شب تا به حال تریاک استفاده نکرده ام که به بهبود وضعیت افسردگی من نیز کمک کرده است. اما هنوز با خشم درونی خود در کشمکش هستم که با تمرینات تکواندو و ورزش کردن با آن مقابله میکنم. دوستان بسیاری پیدا کردهام.
شاید احساس تنهایی و عدم درک من برای شما نیز آشنا باشد. شاید شما هم به خودکشی فکر میکنید. حرف زدن در مورد احساسات¬تان به شما کمک خواهد کرد. مشخصات تماس خود را درج کنید، کسی از اعضای تیم ما با شما تماس میگیرد تا داستان شما را بشنود و به شما کمک کند. بدانید شما تنها نیستید.
شما در مواجه با این مشکل تنها نیستید، راهنمایان آنلاین « با توام» اینجا هستند تا همراه شما باشند و به شما کمک کنند. گفتگوهای بین ما در محیطی کاملا امن و محرمانه خواهد بود.
فُرم زیر را پُر کنید و یا از طریق شماره ی اختصاصی واتساپ یا لینک تلگرام پیام بگذارید و منتظر تماس ما باشید.
شماره ی اختصاصی واتساپ با توام
0914 285 251 1+
لینک به تلگرام
http://t.me/ba2am_bot
این مسئله می تواند خیلی سخت و مشکل شود . اگر می خواهید به خود یا دیگران آسیب بزنید, لطفا این را بخوانید!
لطفا برای این که با ایمیل با شما در تماس باشیم فرم زیر را پر کنید؟