یک شبه از کودکی سیزده ساله به زنی متاهل تبدیل شدم

در سیزده سالگی یکی از ارقاب دور، از انگلستان به خانه ما در افغانستان آمد. در جریان اقامتش از ما عکس گرفت. من هم خوشحال صورتم را شسته کردم. موهایم را شانه زده و کمانی به رنگ پیراهنم به آن نصب کردم و با انگشتان تر بر روی ابروهای پر پشتم کشیدم. از دیدن عکس هایم لذت می بردم. چند ماه بعد پسر کاکای مادرم که عکسم را دیده از انگلیس به مادرم نامه می نویسد و برای پسرش که بیست سال داشت و آماده تشکیل خانواده بود مرا خواستگاری کرد و گفت:« پسرم آرزو دارد با یک دختر خوب و زیبا از وطن خود ما ازدواج کند. به من افتخار می بخشید دخترتان را عروس من بسازید». پدر و مادرم نجواکنان با خودشان گفت و گو می کردند و با صدای لرزان می گفتند:« کاشکی دختر ما کمی کلان تر می بود. با تسلط طالبان در کشور امیدی اینجا باقی نمانده، خوب است به انگلیس برود، درس بخواند و از خود چیزی بسازد». یکی از شرط های پدرم ادامه درس هایم بود. ازدواج در افغانستان از سوی نامزدم رد شد او نگران شرایط دشوار زندگی زیر سایه طالبان بود. سرانجام وسایلم را جمع کرده و با پرواز به پاکستان رفتیم. ماه بعد شوهر آینده ام با مادرش به آنجا آمدند. او قد بلند و باریک اندام بود. برای عروسی می ترسیدم دوست داشتم در جمع دختران در محفل عروسیم برقصم. زنان اقاربم به من گوشزد می کردند تا زنی خوبی باشم و اجازه دهم او به من نزدیک شود. اما من حرف هایش را درک نمی کردم. شب بدی را در هتل گذراندم. چند روز پس از عروسی پاسپورت جدیدم را دریافتم. دیگر آن دختر سیزده ساله نبودم و من یک شبه یک زن متاهل شدم.

اما یک شبه همه چیز تغییر کرد. فرار غنی یکی از عوامل هرج و مرج در کابل شد. اتفاقات ناگواری با حمله طالبان به افغانستان پیش آمد.

در افغانستان کودک همسری امری تازه نبود. پس از سال ها زندگی در انگلیس فهمیدم مطابق قوانین بین الملل کودک همسری ممنوع است. در خانه دو منزله همراه خانواده اش زندگی را شروع کردم. تمام کارهای خانه با من بود. شوهرم از بچه بازی من همیشه شاکی بود و به زور اجازه مکتب را از آن ها گرفتم. شوهرم زنی کدبانو و آشپز و پخته می خواست و می گفت:« تو حرف شنو و زن همه چی تمامی نیستی و خیلی بچه بازی در می آوری...» رفته رفته دچار افسردگی شدم من خودم نبودم. آرزوی دانشگاه داشتم. هر لحظه به مرگ و خودکشی فکر می کردم. تا یک روز رگ دستم را زدم و سریع از کارم پشیمان شدم. چند ساعت بعد در شفا خانه با دستی پانسمان شده بیدار شدم. ترس از مرگ مرا به زندگی امیدوار کرد. زندگیم با آشنایی با خانمی که در نزدیکی ما بود تغییر کرد او به من گفت:« نباید خودت را نابود کنی. برای آزادیت به مبارزه برخیز تحصیلاتت را ادامه بده.

وقتی سوار هواپیما شدم بیوه و طلاق گرفته بودم. در بیست سالگی زنی لاغر و میانسال به نظر می آمدم. در افغانستان اوضاع مملکت خیلی بهتر شده بود. زن ها در لباس پلیس خدمت می کردند و سر کار می رفتند و تدریس می کردند. پدر و مادرم می گفتند:« برو و آرزوهایت را دنبال کن». تحصیلاتم را از سر گرفتم و با شوهر کنونی ام ازدواج کردم. در حال حاضر، زنی استم که برای حقوق زنان مبارزه می کند. زنی که عاشق تحصیل است. زنی که همیشه لبخند به لب دارد و لباس رنگی می پوشد از برقع و روبند خبری نیست. در کتابخانه ها و برنامه های فرهنگی شرکت می کردم. در کافه ها با دوستانم قرار می گذاشتم. در کابل زندگی رنگ داشت تا همین چند هفته پیش اما یک شبه همه چیز تغییر کرد.

ما زن های افغان دست در دست هم خواهیم داد و وطن خود را از چنگال اهریمن نجات خواهیم داد و تا پیروزی کامل ساکت نخواهیم ماند. برای آزادی و آبادیافغانستان نیاز به همه ی ماست نیاز به نسلی آگاه تر و قوی تر!

فرار غنی یکی از عوامل هرج و مرج در کابل شد. اتفاقات ناگواری با حمله طالبان به افغانستان پیش آمد. زن ها از ترس برقع پوشیدند. در کوچه های کابل حتی آرایشگاه هایی که عکس زنان را در پشت دروازه هایشان داشتند را رنگ سفید زدند. پرچم های طالبان بر سر دیوارهای کابل افراخته شد. ترس و وحشت در سراسر کشور سایه انداخت. تمام کافه ها و کتابخانه ها بسته شد. طالبان عملا مانع عبور دختران و استادان زن به صحن دانشگاه شدند. هرازگاهی اعلامیه ایی از طرف طالبان منتشر می شد که مبنی بر پوشش آقایان با لباس افغانی و گذاشتن ریش بود. زن ها روسری های رنگ روشن خود را با روسری های سیاه عوض کردند و مانتوهای بلند پوشیدند. خانه به خانه دنبال خبرنگاران، فعالان سیاسی، پلیس ها و نیروهای نظامی می گشتند. در شهر قندوز بسیاری از نیروهای نظامی را محاصره و کشتند و حتی اجازه دفن آن ها را ندادند. رعب و وحشت تمام شهر را گرفته است. هیچ زنی حق تنها بیرون آمدن را ندارد مگر با محرمی از خانواده خود، حتی اگر پسر کوچکی باشد. دختران را می دزدیدند و در پاکستان به نکاح خود در می آورند.

امروز من آویزه یک زن افغان در برابر ظلم و ستمی که طالبان در حق ما بخصوص زن ها دارد ساکت نمی نشینیم. ما زن های افغان دست در دست هم خواهیم داد و وطن خود را از چنگال اهریمن نجات خواهیم داد و تا پیروزی کامل ساکت نخواهیم ماند. برای آزادی و آبادی افغانستان نیاز به همه ی ماست نیاز به نسلی آگاه تر و قوی تر!

اگر شما مردم عزیز افغان احتیاج به کمک و همراهی دارید ما در اینجا با شما همدل هستیم. کافی است فرم زیر را پر کنید تا مشاورین ما که افرادی عادی هستند با شما تماس بگیرند. آن ها انسان هایی هستند که با محبت و رایگان با شما در لحظات سخت همراه خواهند بود.

اعتبار عکس تارا

شما در مواجه با این مشکل تنها نیستید، راهنمایان آنلاین « با توام» اینجا هستند تا همراه شما باشند و به شما کمک کنند. گفتگوهای بین ما در محیطی کاملا امن و محرمانه خواهد بود.

فُرم زیر را پُر کنید و یا از طریق شماره ی اختصاصی واتساپ یا لینک تلگرام پیام بگذارید و منتظر تماس ما باشید.

شماره ی اختصاصی واتساپ با توام
0914 285 251 1+

لینک به تلگرام
http://t.me/ba2am_bot

این مسئله‌ می تواند خیلی سخت و مشکل شود . اگر می خواهید به خود یا دیگران آسیب بزنید, لطفا این را بخوانید!

لطفا برای این که با ایمیل با شما در تماس باشیم فرم زیر را پر کنید؟

جنسیت شما:
رده سنی:

ما از جنسیت و سن سوال می کنیم تا مربی مناسبی را به شما اختصاص دهیم. شرایط استفاده از خدمات & سیاست حفظ حریم خصوصی.