کابوس هر مادر


پس از تولد اولین فرزندم، زندگی برایم خیلی شیرین شد. فرشاد نه تنها فرزند بلکه همه زندگی من بود.آنقدر به هم وابسته بودیم که او به سختی آغوش مرا ترک میکرد.فرشاد یک کودک شاد، مودب ، شیرین و مورد علاقه همه بود. او تا ۹ سالگی تنها فرزند ما بود.در سالی که دخترم به دنیا آمد وضعیت مالی خانواده ما مناسب نبود، ما خانه خود را از دست دادیم و مجبور شدیم درخانه خویشاوندان زندگی کنیم. درهمین ایام وبا وجود مشکلات زیاد فرشاد مدرسه را در خانه شروع کرد. بعد از گذشت سه سال ، ما دوباره توانستیم وارد خانه خود شویم و زندگی خود را از نو بسازیم اما دراین مدت با وجود فشار زندگی و حضور فرزند دیگر توجه من به فرشاد مثل سابق نبود وهمین امر باعث شد فرشاد مسائل و مشکلات زیادی پیدا کند. او نمی خواست تکالیف مدرسه اش را انجام دهد، پرخاشگر شده بود ، جر و بحث می کرد،اغلب تنها بود وبه نظر می رسید که دوستان زیادی نداشته باشد. فرشاد را به مدرسه حضوری فرستادم و فکر می کردم این کار به او کمک میکند. اما اوضاع بدتر شد،او شروع به ناسازگاری کرد و ما به سختی می توانستیم با هم صحبت کنیم. احساس بدبختی می کردم و نمی دانستم چگونه می توانم به این پسری که سابقاً کودکی شاد و خوشحال بود کمک کنم.فرشادی که آنقدر به من وابسته بود حالا حتی نمی توانست تحمل کند که با من در یک اتاق باشد... پس ازگذشت چند سال که در مدرسه راهنمایی محلی دانش آموز بود ، تحصیلاتش را در یک مدرسه دولتی آنلاین ادامه دادیم. اما شرایط روزبه روز بدتر شد . ما دائماً با هم دعوا می کردیم. به نظر می رسید او اصلاً برای من یا پدرش احترامی قائل نیست.

یک شب ، من سرزده وارد اتاق فرشاد شدم تا به او بگویم صدای موسیقی را پایین بیاورد.ناگهان با دیدن بسته ای ماری جوانا روی میزش وحشت زده فریاد کشیدم. خیلی ترسیده بودم و بی اختیار گریه می کردم .بخاطر دارم زمانی که فرشاد کم سن و سال بود در مورد خطرات مواد مخدربا او صحبت کرده بودیم،در آن زمان برخی از اعضای خانواده ما با اعتیاد دست و پنجه نرم می کردند. من نمی توانستم باور کنم حالا پسرم هم مواد مخدر مصرف میکند. اشکان با دیدن وضعیت من شروع به توضیح دادن کرد و گفت مدت زیادی است مواد مخدر مصرف می کند و این تنها چیزی است که او را خوشحال می کند. او آن شب با افسردگی زیاد به من گفت باید ماری جوانا مصرف کند وگرنه خودش را می کشد.

می خواستم در مورد مواد مخدر به پدرش بگویم ، وقتی شوهرم وارد اتاق خواب فرشاد شد ، فوراً شروع به فریاد زدن کرد. او فکر می کرد مواد مخدر مربوط را به خویشاوندان من است و می خواست که آنها را صدا کنم . همسرم مدام تهدید میکرد که با پلیس تماس خواهد گرفت، دعوا بین آنها بالاگرفت در حدی که فرشاد چاقوی شکار را که پدربزرگش به او داده بود ، بیرون کشید. خیلی وحشت کردم، مطمئن نبودم که فرشاد قصد استفاده از آن چاقو را بر روی پدرش یا خودش دارد ، اما درهر صورت می دانستم که باید چاقو را از او بگیرم. من زیر لب دعا میخواندم، دستم را روی دست پسرم گذاشتم و با آرامش از او خواستم چاقو را به من بدهد. فرشاد چاقو را به من داد وقتی این کار را کرد خیلی راحت شدم ، اما در آن زمان احساسات زیادی نیز بر من هجوم می آورد: عصبانیت از فرشاد به خاطر دروغگویی و اعتیاد،عصبانیت از پدرش برای واکنش اشتباهش ، غم و اندوهی که پسرم تحمل می کرد و بدتراز همه اینکه در این سن کم احساس می کند امیدی برای زندگی ندارد. بیش از همه چیز از این میترسیدم که صبح از خواب بیدار شوم وببینم او از بین رفته است.آن شب را در کف اتاق او گذراندم تا مطمئن شوم که حالش خوب است.

من این ترس بیش از حد داشتم که یک روز صبح از خواب بیدار شوم و پسرم خودش را کشته باشد.

روز بعد ما مدت ها با هم صحبت کردیم و هر دو سعی کردیم مثل دو دوست آنچه را که اتفاق افتاده است با هم مرورکنیم.فرشاد شروع به افشای جزئیات وحشتناک تر از آنچه را که شب گذشته اتفاق افتاد کرده بود؛ او به من گفت که یک "دوست" به او اسلحه داده است تا به خانه بیاورد و او تمام شب در اتاقش نشسته و به این فکر می کرده که از آن استفاده کند یا نه؟؟؟ افکار هولناک به ذهنم سرازیر می شد، یادم آمد وقتی سال ها قبل پسر عمویم را به علت خودکشی از دست دادم چقدر همه چیز غیر قابل باوروخارج از تحمل بود ، این مساله برای تمام خانواده ویرانگر بود. من خیلی شاکر بودم که فرشاد هنوز زنده است ، اما چنان سرگشته بودم که نمی دانستم چگونه میتوانم به پسرم کمک کنم.بعد از آن بیشتر وقتم را به صحبت تلفنی با مشاوران ، متخصصین اطفال ومسئولین مدرسه پسرم گذراندم و سعی کردم بفهمم چه کاری باید انجام دهم. بین تماس ها ، در عین حال مراقب پسرم بودم و از او خواستم که درب اتاق خوابش را باز نگه دارد تا مطمئن شوم که هنوز خوب است. من به عنوان یک مادر از اینکه پسرم آن قدر افسرده است که می خواهد زندگی خودش را تمام کند احساس درماندگی می کردم ودر موقعیت تاریک و ترسناکی بودم. از پسرم می ترسیدم و شرم داشتم که چرا نسبت به مصرف مواد مخدر او اینقدر ساده لوح بوده ام. ازطرفی نمی خواستم کسی متوجه این موضوع شود، مدام با خودم فکر می کردم اگر مردم بدانند که من یک نوجوان معتاد به مواد مخدر دارم که اقدام به خودکشی کرده است ، درباره من چه فکر می کنند؟

اوایل من مخالف این بودم که پسرم را تحت نظر پزشک و درمان دارویی قرار دهم.

اوایل من مخالف این بودم که پسرم را تحت نظر پزشک و درمان دارویی قرار دهم. زیرا چندین سال است که به صراحت مخالف مصرف داروهای شیمیایی و نسخه های تجویزی پزشکان هستم . به نظر من گزینه های طبیعی دیگری نیز وجود دارد. (در حقیقت ، من صاحب شغلی هستم که محصولات طبیعی و داروهای گیاهی را می فروشم) بااین حال می ترسیدم که داروهای گیاهی را برای آزمایش به فرشاد بدهم و نتیجه اش را امتحان کنم آن هم وقتی می دانستم قرص ها خیلی سریعتر جواب می دهند. من هرگز در کل زندگی خودم به عنوان یک مادر احساس درماندگی نکرده بودم اما انرژی منفی قدرتی که افسردگی پسرم بر خانواده ما داشت بسیار زیاد بود.فکر او مدام روحم رامثل خوره می خورد.

کم کم با کمک مشاور و داروهای ضد افسردگی، حال فرشاد بهتر شد واو شروع به بیرون آمدن از حالت افسردگی کرد. ما توانستیم دوباره با هم صحبت کنیم و با هم تفریح داشته باشیم. او شروع به رفتن به کلاس های تکواندو کرد واخیرا در همان کلاس با دختری آشنا شده است. کارهای مدرسه اش بسیار خوب پیش می رود و احتمالاً یک سال زودتر فارغ التحصیل خواهد شد.با اینکه همه چیز کاملا عوض شده است اما من هنوز بعضی وقت ها نگرانی های مادرانه ام بروز می کند .گاهی فکر می کنم که او زمان خیلی زیادی را با برخی از دوستانش می گذراند،و یا اینکه آیا او هنوز فکر صدمه زدن به خودش را دارد یا نه؟

بنابراین تعجب نمی کنم ،که شما هم این ترس را داشته باشید وفکر اینکه آیا فرزند شما به خودکشی فکر می کند،هیچ وقت شما را رها نکند . اگر فرزند شما به خودکشی فکر می کند ، می توانید بدون احساس شرم و ترس با من ارتباط برقرار کنید. باور کنید شما تنها نیستید. من شما را تشویق می کنم تا در این سفر با کسی صحبت کنید که بتواند به شما گوش فرا دهد و از شما پشتیبانی کند. در صورت نیازاطلاعات تماس خود را در زیر بگذارید ، به زودی شخصی از تیم ما با شما تماس می گیرد.

اعتبار عکس احسان قاسمی

شما در مواجه با این مشکل تنها نیستید، راهنمایان آنلاین « با توام» اینجا هستند تا همراه شما باشند و به شما کمک کنند. گفتگوهای بین ما در محیطی کاملا امن و محرمانه خواهد بود.

فُرم زیر را پُر کنید و یا از طریق شماره ی اختصاصی واتساپ یا لینک تلگرام پیام بگذارید و منتظر تماس ما باشید.

شماره ی اختصاصی واتساپ با توام
0914 285 251 1+

لینک به تلگرام
http://t.me/ba2am_bot

این مسئله‌ می تواند خیلی سخت و مشکل شود . اگر می خواهید به خود یا دیگران آسیب بزنید, لطفا این را بخوانید!

لطفا برای این که با ایمیل با شما در تماس باشیم فرم زیر را پر کنید؟

جنسیت شما:
رده سنی:

ما از جنسیت و سن سوال می کنیم تا مربی مناسبی را به شما اختصاص دهیم. شرایط استفاده از خدمات & سیاست حفظ حریم خصوصی.