تنهاتر از همیشه
چند سال پیش به عروسی یکی از دوستانم دعوت شده بودم. دوست نداشتم تنها باشم برای من از دوست پسرم خواستم همراه من در مراسم عروسی شرکت کند. با هم به گل فروشی رفتیم دسته گل گرفتیم و به تالار رفتیم. امّا متاسفانه خواهر عروس که میدانست من ازدواج نکردهام، با لحنی تند دسته گل را به ما برگرداند و گفت شما که زن و شوهر نیستید و قصد ازدواج هم ندارید چطور به خودتان اجازه دادهاید در مراسم عروسی خواهرم شرکت کنید. از احساس شرمندگی و خجالت خیس عرق شدم، عذرخواهی کردم و مجلس عروسی را ترک کردیم. و دوستم هم بیتفاوت به همه چیز راهش رو کشید و رفت.
من دختر شادی بودم، توی سن ازدواج بودم برای همین از شرکت کردن در مراسم عروسی لذّت میبردم، به همین دلیل سالی چندین بار به عروسی دوستانم میرفتم. امّا این بار خیلی بدجور تو ذوقم خورد. تحمل نگاههای سنگین جمعیت را نداشتم و قلبم شکست.
دلم خوش بود به اینکه همیشه به من میگفتند چیزای خوب به سراغ کسانی میاد که منتظر آن هستند. امّا من مدّت زیادی منتظر ماندم و اتفاقی هم نیفتاد. احساس میکنم در یک بلاتکلیفی گیر کردهام. خیلیها من را به مجرد ماندن تشویق میکنند، امّا خودشان ازدواج میکنند و میروند سر زندگیشان. اصلاً نمیدانم کسی از من خواستگاری خواهد کرد یا نه؟ این بدترین قسمت زندگی مجردی است.
البته اشتباه نکنید، مجرد بودن هم فواید خاص خودش را دارد. از اینکه هر موقع بخواهم میتوانم با هر کس که دوست دارم بیرون بروم، خوشحالم. از اینکه مجبور نیستم مدّتها وقت صرف کنم و مجبور باشم در اینستاگرام با کسی سازش کنم خوشحالم. از همه مهمتر اگر با کسی حرف بزنم احساس خیانت و تعلّق داشتن به کسی ندارم و این من را خوشحال میکند.
هنوز هم بیشتر اوقات خودم را تنها می بینم و تعجب می کنم: این فقط برای من است؟ برای همیشه؟ من چه اشتباهی کرده ام؟
من عاشق بچهها هستم. وقتی بچههای دوستانم را بغل میکنم و من را خاله صدامی زنند لذّت میبرم. امّا وقتی صدای مادرشان را میشنوند و آغوش من را ترک میکنند، انگار دارند به من یادآوری میکنند که من چقدر تنها هستم و این یک واقعیت دردناک است. گاهی اوقات از اینکه در یک تختخواب دو نفره تنها قلت میزنم و کسی نیست که پتو روی من بیندازد، قلبم درد میگیرد و احساس میکنم به یک رابطۀ جدی احتیاج دارم. امّا از داشتن رابطۀ جدّی هم میترسم. واقعاً درمانده شدم. دلم میخواهد یک خانوادۀ کوچک برای خودم داشته باشم.
کلاً من آدم اجتماعی هستم به خاطر همین چندین بار اقدام کردم. قرار ملاقات گذاشتم، در محیط های مجازی آنلاین صحبت کردم و با مردان غریبۀ زیادی حرف زدم. پنج سال در دانشگاه با دوستانی گذراندم که همه عاشق شدند و با همسرانشان ازدواج کردند. همۀ کسانی را که میدیدم با مرد ایده آل من فاصله داشتند. بعضیها هم که کمی به معیارهای من نزدیک بودند با سخت گیریهای خودم از دست دادم. نمیدانم کجا اشتباه کردم؟
نمیدانم فرق من با دوستانم که خیلی منتظر نماندند یا حداقل به اندازۀ من صبر نکردند و ازدواج کردند چیست؟ آیا آنها از من لاغرتر بودند؟ خوشگلتر بودند؟ انتخاب درستتری داشتند؟ با چیزای کمتری قانع شدند ازدواج کنند؟ اقبال داشتند؟ من زشتم؟ من خیلی چاقم؟ و هزار سؤال دیگر ذهنم را به خودش مشغول کرد است.
شایدم اصلاً اینطور نیست و من در روابطم جدّی نبوده ام. فقط یک بار یک خواستگار خوب داشتم که با معیارهای من نزدیک بود. به من امید و آرزو داد، امّا ترسیدم و قبول نکردم. نمیدانم شاید هم کار درستی کردم. دلیلش را هرگز نخواهم فهمید ...
این داستان تنهایی مریم بود. اگر شما هم مانند مریم با تنهایی دست و پنجه نرم میکنید، به ما اعتماد کنید و فرم زیر را پُر کنید. همکاران مربی ما در اسرع وقت با شما تماس میگیرند. شاید فکر میکنید تنها هستید، امّا اینطور نیست، ما در کنار شما هستیم. مجبور نیستید این تنهایی بغرنج را به تنهایی تحمل کنید. فرم زیر را پُر کنید. مربیان دلسوز، مهربان و متعهد ما با شما تماس خواهند گرفت. آنها مشاور نیستند، امّا افراد معمولی و مهربانی هستند که حاضرند تنهایی شما را پُر کنند و به شما گوش بدهند.
شما در مواجه با این مشکل تنها نیستید، راهنمایان آنلاین « با توام» اینجا هستند تا همراه شما باشند و به شما کمک کنند. گفتگوهای بین ما در محیطی کاملا امن و محرمانه خواهد بود.
فُرم زیر را پُر کنید و یا از طریق شماره ی اختصاصی واتساپ یا لینک تلگرام پیام بگذارید و منتظر تماس ما باشید.
شماره ی اختصاصی واتساپ با توام
0914 285 251 1+
لینک به تلگرام
http://t.me/ba2am_bot
این مسئله می تواند خیلی سخت و مشکل شود . اگر می خواهید به خود یا دیگران آسیب بزنید, لطفا این را بخوانید!
لطفا برای این که با ایمیل با شما در تماس باشیم فرم زیر را پر کنید؟