من نمیتوانم
ترس از اشتباه: من نمیتوانم
من تنها فرزند خانوادهای آسیب دیده از انقلاب جمهوری اسلامی در ایران هستم. خانوادۀ ما در دهۀ 1980 به دلیل رکود اقتصادی به تورنتو مهاجرت کردند. زندگی برای پدر و مادرم قطعاً خیلی سختتر از آن چیزی است که من بهعنوان یک کودک میتوانستم درک کنم. حتّی امروزه هم وقتی دربارۀ سختیهای زندگی در کشوری با زبانی دیگر حرف می زنند. زندگی آنها فقط تلاش برای زنده ماندن بوده است. آنها در شغلهایی کار کردهاند که دوست نداشتند و با این حال برای من فرصتهایی فراهم کردهاند که خودشان هرگز از آنها برخوردار نبودند.
“ترس بیشتر رؤیاها را میکشد تا شکست” — ناشناس
در نتیجه، من فشار زیادی از سوی پدر و مادرم متحمل شدم. آنها من را در بهترین مدرسۀ دولتی تورنتو ثبت نام کردند، من را به کلاس های خصوصی ریاضی و پیانو فرستادند، حتّی من را مجبور نکردند که پزشک یا وکیل بشوم (چون این مشاغل ثابت هستند و همیشه و همه جا میتوانی استخدام شوی) آنها همیشه دربارۀ فواید فعّالیّت در حوزۀ پزشکی حرف می زدند و بحث می کردند. حتّی امروزه هم اگر بدانند کسی به دانشکدۀ پزشکی میرود، میگویند چقدر باهوش و سخت کوش است.
ترس ،به تصمیم درست گرفتن کمک نمیکند، فقط مثل یک ابر روی کاری که میخواهی انجام بدهی سایه میاندازد.
البته پدر و مادر بودن خیلی سخت است. با توجه به گذشتۀ خانوادهام، کارها و احساسات آنها را درک میکنم. میدانم که ذهن آنها چقدر درگیر ترس بوده است. ترس از این که من مثل آنها زندگیام را ببازم، ترس از بیکاری و شغل و مناسب، ترس از نداشتن ثبات مالی، ترس از این که من از بقّیه عقب بمانم، این ترسها زندگی آنها را تغذیه میکرد و بهطور اجتناب ناپذیری در من تأثیر میگذاشت.
در خانوادۀ من ریسک کردن غیرمنطقی و غیرعقلانی است و هرگز نباید ریسک کرد و هر موقع اعضای خانواده قدمی برمیداشت، آنها وحشت میکردند، به تردید میافتادند، خانواده آنها را طرد میکردند، یا یک اشتباه را به آنها میچسباندند. من حتّی نمیخواستم یک ریسک را امتحان کنم. شکست ، غیر قابل پذیرش، شرم آور است و عواقبی دارد که همۀ کسانی را که در اطراف تو هستند، تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین، در ذهن من، این جمله نقش بسته بود که هرگز تلاش نمی کنم، پس هرگز شکست نمیخورم. چه روش جالبی برای تبدیل شدن به یک فرد کسل کننده!
به عنوان کودک من فقط میخواستم هنرمند بشوم. خیلی اعتماد به نفس نداشتم، امّا در مدرسه همیشه کارهای هنری من به خوبی مورد پذیرش قرار میگرفت، تا وقتی که 9 سالم شد و معلم من گفت که ماکت و طرح معماری من غیر واقعی و ساخت آن غیرممکن است. من هم در نما و هم در ترکیب مواد اشتباه کرده بودم. پس از آن اتفاق، من همۀ هنرها را بوسیدم و کنار گذاشتم. به سراغ علوم رفتم و تا 20 سال چیزی طراحی نکردم. اگرچه هنوز هم هنر برایم مهم بود، امّا هیچ گونه حمایتی در زندگی نداشتم. نمیخواستم یک هنرمند برجسته باشم. در حالی که ابزار موفقیت در دسترس من بود. حتّی یک بار هم تلاش برای بدست آوردن موفقیت نکردم. نمیخواستم در چیزی که خیلی دوست داشتم شکست بخورم.
من هرگر پزشک نشدم، حتّی به آن علاقمند هم نشدم. در عوض، یک رادیولوژیست پزشکی شدم. تصمیم من کمتر به هنر ربط داشت و فقط به هدر ندادن دانش من در رشتهای که فاغ التحصیل شده بودم و راحت کردن خیال پدر و مادرم ربط داشت. و یک هنرمندی بودم که از هنرش استفاده نمیکند. در این مواقع من از بیثباتی میترسیدم ،بعد از تقریباً یک دهه فعالیت، کار تمام وقت خودم را به عنوان یک رادیولوژیست ترک کردم. من نتوانسته بودم در آن شغل موفق شوم و مدّت زیادی در موقعیت خودم درجا زده بودم و رشد نکرده بودم. از انجام هر کار دیگری میترسیدم، بنابراین، شغل بعدی را به راحتی پذیرفتم. این یک کنایه است. ترس به شما کمک نمیکند تصمیم بهتری بگیرید، بلکه فقط مثل ابر روی کار شما سایه میاندازد.
یک بار دیگر و تقریباً پس از یک سال، یک فرصت شغلی پیدا کردم. به فردی که من را استخدام کرده بود گفتم که من قصد دارم کارم را ترک کنم، مگر اینکه نیمه وقت کار کنم، آن هم در زمینههایی که به آن علاقه دارم ومهم تر از همه درخواست کار در منزل کردم. تصور کنید چه اتفاق افتاد. همه را قبول کرد.
نمیتوانم بگویم از نظر مالی در وضعیت بهتری هستم یا حتّی ترسم از شکست خوردن از بین رفته است، امّا در کل خوشحالتر هستم. من دربارۀ اهداف و رؤیاهایم شروع به فکر کردم و به سمت یک موقعیت عالی حرکت کردم. من قدمهای کوچکی بر میدارم که فکر میکنم همراه با ریسک هست، امّا این بدان معنا نیست که پیروزی بر ترس نسبت به شکست خوردن آسانتر است. این کار به تمرین و زمان نیاز دارد.
با اینکه نمیدانم چگونه بهعنوان یک هنرمند واقعی زندگیام را تأمین کنم، امّا دیگر خیلی نسبت به آن وسواس ندارم. حال فهمیدهام که آنقدر درگیر ایدۀ هنرمند شده بودم که از خود هنر غافل مانده بودم. من نمیتوانستم صدای هنر خودم را به گوش دیگران برسانم. پذیرش شکست در این فرایند خیلی مهم است. چون در کلاس نهم نتوانستم شکست کار هنریام را بپذیرم، پس نتوانستم شکست خودم به عنوان یک فرد هنرمند را بپذیرم. این میتوانست یک الگو برای هر چیز دیگری در زندگی من باشد. تازه من طراحی معماری را درک کردهام. در سمت چپ برگهام معلّم به من نمره 9 از 10 داده بود.
در حال حاضر مثل این است که در بیابان قدم میزنم. این میتواند مقصد من باشد، یا فقط یک سراب باشد. فقط باید به آن نزدیکتر شوم، نمیدانم .
اگر از شکست خود یا دیگران میترسید، اگر ترس طاقت فرسایی دارید، شما تنها نیستید. ما میخواهیم با شما قدم برداریم. میتوانید از فرم زیر برای تماس با ما استفاده کنید. شما مجبور نیستید این مسیر را به تنهایی طی کنید.
شما در مواجه با این مشکل تنها نیستید، راهنمایان آنلاین « با توام» اینجا هستند تا همراه شما باشند و به شما کمک کنند. گفتگوهای بین ما در محیطی کاملا امن و محرمانه خواهد بود.
فُرم زیر را پُر کنید و یا از طریق شماره ی اختصاصی واتساپ یا لینک تلگرام پیام بگذارید و منتظر تماس ما باشید.
شماره ی اختصاصی واتساپ با توام
0914 285 251 1+
لینک به تلگرام
http://t.me/ba2am_bot
این مسئله می تواند خیلی سخت و مشکل شود . اگر می خواهید به خود یا دیگران آسیب بزنید, لطفا این را بخوانید!
لطفا برای این که با ایمیل با شما در تماس باشیم فرم زیر را پر کنید؟